عاشقت نبودم..........!!!!!!!؟؟؟؟؟

عاشقت نبودم.........!!!!!

داستان عاشقانه واقعی

اصلا نمیگم....گفتم : چرا!!؟؟....

  چرا نمیخای درکم کنی و..... گفت : نمیگم ،‌ که بیای باز بگی ، چون دوسمداری بام ازدواج کن.....

گفتم :‌تو درکم کنم ، منم سعی میکنم فراموش کنم....گفت : نه نمیگم.....ول کن دیگه....

گفتم : تمام سعیمو میکنم دیگه....چرا انقد بد و تند صحبت میکنی !؟؟...

متوجه شدم منظورش چیه.....میترسید بگه دوسمداره و من در جواب بهش بگم چون دوسمداری بام ازدواج کن....برای اینکه نمیخواست بام ازدواج کنه ،‌ با وجود اینکه دوسمداشت ، باز نمیخاست بهم بگه و درکم کنه....

منم فقط  درظاهر و از سر اجبار بهش میگفتم....باشه سعیمو میکنم....تا کمی درکم کنه...تا کمی حالم بهتر شه....تا ولم نکنه....

گفت : قسم بخور که دیگه نگی بام ازدواج کن.....گفتم :‌کم کم سعیمو میکنم...مینا درکم کن...بزار مثل قبلنا با هم خوب باشیم.....گفت : چه خبر دیگه ؟!!!....

خودشو به اون راه زده بود...اصلا متوجه نبود داره چطور باهام رفتار میکنه ...

گفتم :‌ جواب اسو نمیخای بدی!!؟؟؟ ...تو چرا انقدر بد رفتار میکنی !!؟؟...و میخوای هی ناراحتم کنی !؟؟....

گفت : ‌دوست دارم

گفتم : بگو چند تا دوسمداری ؟؟ .... گفت :‌ نمیخوام مثل گذشته به هم وابسته بشیم....

گفتم : بدون وابسته نمیشیم.....میشه بیشتر محبت کنی...من دوست دارم....تو هم بگو....

گفت : منم دوستدارم.....گفتم : بیشتر بگو...بگو چند تا دوسمداری ؟؟....گفت :‌حسش بیاد خودم میگم....الآن کار دارم.....داداشم هست ، دیگه نمیتونم اس بدم..بای...گفتم : این یبارو به خاطر دل من بگو....بعد برو نانازم.... و براش تک زدم...

گفت : احمد جانم...دوست دارم نانازم...صلا تک نزن...بای عزیزم....

 

آره دلش کمی به رحم اومده بود...فقط به خاطر اینکه من بهش گفتم کم کم سعی میکنم فراموش کنم که باهات ازدواج کنم....

نمیدونم چرا اینجوری میخواست.....قبلنا داداششم بود بهم اس میداد....اما جدیدا دیگه اینجور نبود...

2 ساعت بعد ..........

ادامه داستانو بزودی براتون می نویسم و زیاد منتظرتون نمیزارم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:مینا ؛ عشق ، دوست دارم ، ازدواج,ساعت15:49توسط احمد | |